پشت لبخند یک استاد؛ درسهایی که از تدریس یاد گرفتم
بعد از 34 سال تدریس در دانشگاه، هنوز با همان شور روزهای اول سر کلاس حاضر میشود. دکتر نسرین سیفوری، استادی که مسیر حرفهایاش را با علاقه آغاز کرد و امروز، تجربههایش را نهفقط در آموزش بلکه در الهامبخشی به نسلهای تازهنفس معنا میکند.
348297.mp3
پشت لبخند یک استاد؛ درسهایی که از تدریس یاد گرفتم

- خانم دکتر، ۳۴ سال سابقه تدریس عدد کوچکی نیست. اگر بخواهید از تمام این سالها فقط یک خاطره یا لحظه خاص را برای ما تعریف کنید، لحظهای که همیشه در ذهن شما ماندگار شده و برایتان خاطرهانگیز بوده است؟
سیفوری: خاطره که زیاد دارم، ولی واقعاً آخرین جلسه که هفته پیش داشتم یکی از خاطرهانگیزترین روزهای کاریم بود. کارگاهی برگزار شد که تمام آنچه در سالهای تحصیل و کارم یاد گرفته بودم، در آن ارائه دادم و دیدم که چقدر اثرگذار بود. حتی قرار است این کارگاه در دانشگاه هم برگزار شود و شاید دانشگاه ما قطب گسترش زبان علمی فارسی شود. این حس که عشقم به کارم درک و منتشر میشود، خیلی برایم ارزشمند بود.
- شما چه مسیری را طی کردید که به اینجا رسیدید؟ در حقیقت از چه زمانی علاقهمند به این حوزه شدید و چرا این رشته را انتخاب کردید؟
سیفوری: علاقهام از دبیرستان به زبان و دستور زبان شروع شد. یک لحظه خیلی خاص بود، شاید در یکدهم ثانیه، که مفهوم پیچیدهای از دستور زبان فارسی را فهمیدم. بعد از آن، سالها در زبان انگلیسی هم کار کردم و حالا این دو را کنار هم میگذارم. جذابترین بخش کارم الان این است که دارم با کمک ساختار زبان انگلیسی، اشکالات آموزش دستور زبان فارسی را بررسی و اصلاح میکنم.
- روز اولی که وارد کلاس درس در دانشگاه شدید را یادتان هست، چه احساسی داشتید؟ فکر میکردید تا اینجا پیش بروید؟سیفوری: آن روز هیچ وقت از یادم نمیرود. دانشجوی ارشد بودم و دانشگاه تهران درس میدادم. چون سنم زیاد نبود، همه فکر کردن من هم دانشجو هستم. روی تابلو در حال نوشتن نکات بودم و مدام دانشجوها میگفتند «استاد»، ناخودآگاه برگشتم ببینم با چه کسی حرف میزنند! باورم نمیشد من را صدا میکنند و حقیقتا هیچ وقت فکر نمیکردم این مسیر اینقدر ادامهدار شود و بتوانم این همه سال تدریس کنم.
- به نظر شما دانشجوی الان چه تفاوتی با نسلهای قبل دارد؟سیفوری: دانشجوهای نسل قبل بیشتر سؤال میپرسیدند. یادم هست حتی صف میکشیدند برای رفع اشکال، ولی الان با وجود خواهش و تشویق زیاد، کمتر سؤال میپرسند. دلیلش مشخص نیست، نمیدانم شاید استرسها بیشتر شده، یا علاقه کمتر شده اما به نظرم باید در این زمینه تحقیق جدی شود.
- اگر بخواید فقط یک اصل طلایی به معلمها و اساتید تازهکار توصیه کنید، آن اصل چیست؟سیفوری: مهمترین اصل این است که هیچوقت از دانشجو ناراحت یا عصبانی نشوید. میتوانید تظاهر به ناراحتی کنید ولی از درون باید آرام باشید. وقتی کنترل از دست رفت رابطه آسیب میبیند. اگر رفتار نادرستی دیدید، با منطق برخورد کنید و حدی بگذارید تا دانشجو بداند چه چیزی خط قرمز کلاس و استاد است.
- هیچ وقت پیش آمده که بخواهید کار تدریس را رها کنید یا از انگیزهتان کم شود؟سیفوری: واقعیتش نه. حتی یک بار هم نگفتم «ولش کن». همیشه هر اتفاقی افتاده من را چند قدم به جلو برده است. وقتی دیدم میتوانم دانشجوها را در تصمیمگیریها شریک کنم، از مواد امتحانی گرفته تا نحوه تدریس، به آرامش رسیدم. آن حس رضایت از درون، خودش نشانه درست بودن مسیرم بود.
- به عنوان معلم، آیا تا به حال چیزی از دانشجوهایتان یاد گرفتهاید؟سیفوری: همیشه! هر جلسه چیزی از دانشجو یا حتی از حرفای خودم یاد میگیرم. گاهی وسط توضیح دادن، نکتهای به ذهنم میرسد که اگر آن لحظه نمیگفتم، دیگر متولد نمیشد. بازخورد دانشجو هم خیلی مهم است حتی اگر از چیزی خوششان نیاید و اشکالی وارد کنند نشانهای از ایراد در ارائه یک مبحث است.
- اگر قرار باشد روزی از زندگی شما فیلمی ساخته شود دوست دارید نام آن فیلم چه باشد ؟
سیفوری: شاید بگویم «سالها عشق و همراهی».
کپی لینک کوتاه:
نظر دهید